دختر به خدا گفت : چطور زیبا می آفرینی ام و انتظار داری خود را برای همگان آشکار نکنم؟ خدا گفت : زیبای من ؛ تو را فقط برای خودم آفریدم . دخترک پشت چشمی نازک کرد و گفت:خدا که بخل نمی ورزد؛بگذار آزاد باشم :) " خدا چادر را به دخترک هدیه داد " دخترک با بغض گفت : با این؟ اینطور که محدودترم! اصلا میخواهی زندانی ام کنی؟ یعنی اسیر این چادر مشکی شوم؟؟؟؟ خداوند قاطع جواب داد: بدون چادر؛ اسیر نگاه های آلوده خواهی شد. هرچیز قیمتی را که در دسترس همه نمی گذارند. تو جواهری :) دخترک باغم گفت : آخر... آخر؛ آنوقت دیگر کسی مرا دوست نخواهد داشت؛ نه نگاهی به سمت من خواهد افتاد و نه کسی به من توجه میکند. خداوند عاشقانه جواب داد: اشتباه فکرمیکنی! من خریدار توام. آدمیانند و هزاران نوع سلیقه. هرطور که بپوشی و بیارایی؛ بازهم از تو راضی نمی شوند. اصلا مگر تو فقیر نگاه مردمی؟ آن نگاه ها مصدومت میکند . , ...ادامه مطلب